آقا ادریس نمایشنامه خودش رو بازتغییر داده...
صحنه اول
خانه ای خرابه ، گهواره ای برروی صحنه و یک زن با چادری مندرس مشغول خواندن
زن: لا لا لا لا گل پونه ، لا لا لا نگیر بونه لا لا لا لا لا لا لا لا ....... چیه ها چرا گریه می کنی ، ننه قربونت بره چته عزیزم؟ چی؟! شیر می خوای نخیر نمیشه ، می دونی چرا؟ آخه الان بهت شیر دادم نمی شه که دم به ساعت گشنت بشه ، الانم بچه خوبی باشی تا برم هیزم بیارم آتیش کنیم که داره شب میشه « به گهواره ی دختر عزیزم نفت تموم کردیم با چی فانوس روشن کنم؟
نه عزیزم ، فدات بشم الهی نمی خواد بیای و با اون دستای کوچولوت زحمت بکشی چی؟ می ترسی! از چی می ترسی مادر تنهای که ترس نداره
مگه نگفتم اسمشونو دیگه نیار ، چرا به حرفام گوش نمی کنی...ها ؟ بله که دعوات می کنم حالا نمی خواد نارحت بشی عزیزم ، باشه دعوات نمی کنم به شرطی که به ننه قول بدی دیگه هیچ وقت ، هیچ وقت نگی جگر در کن « جلو دهانش را می گیرد»
خاک به سر شدم ، خدایا کمکم کن الان دوباره می آد ، بازم دل کنک میشم دوباره بچمو می برد ، چه خاکی تو سرم بریزم ، ها یادم اومد ، یه دل گوسفند میزارم لای خمیر ، خوب که پخت می خوریم ای وای خوب شد گفتی دخترم یادم نبود گوسفند امون رفتن شب چرا اصلاً یادم نبود ، پاک خول شدم « در صحنه می گردد» واسه خودت باهوش شدی ها از کجا فهمیدی دنبال تابه نون پزی می گردم، آره دیگه پس چی فکر کردی عروسکم ، می خوام مثل اون دعانویس واسه خودمون نسخه بپیچم
« ادا در می آورد»
حاج رحمت اگه می خوای زن و بچه ات سالم بمونن خوب گوش کن ببینی چی میگم:
اول تابه رو میزاری خوب داغ بشه ، سرخ سرخ بعد میندازش تو چاه وسط باغ جوری که ، یه چیزی بیارین گلومون خشک شد
کجا بودیم ؟ها جوری که صدای جیزش باعث بشه جگر درکن تیر سر و دل زنت رو به آب نزند و سپس بیاره « می خندد»
ملای دیوونه ، تا حالا سه بار رفتم بهش گفتم بیا بچم رو ببین و یه دعای چشم زخم بده بهش ، گفته تو برو من میام اما معلوم نیست کجا رفته؟
حتماً دوباره رفته دنبال آل و مالا « جلو دهانش را می گیرد»
خاک به سر شدیم دخترم حتماً من ببخش آخر دست خودم نبود
از دهنم پرید ، ک کجا گذاشتی؟ چی ؟ پشت سرم چالش کردی؟!
اگه راست می گی چرا دستات خاکی نبود ها؟ آخه عزیزم
سوزن قفلی رو کسی چال می کند ، حالا من چه جور پیداش کنم ها .........
ادامه دارد